اطلاعیه دست درد!

سلام دوستای گلم.

صبحتون بخیر و خوشی.

اومدم یه اطلاعیه بنویسم و برم...

به علت دست درد شدید که دردش امونمو بریده نمیتونم امروزتایپ کنم...

یکمی بخوابم و ظهرم که قراره با مامانم و باباجون بریم بیمارستان دیدن عموی مامانم.

انشاالله فردا یه پست بلند بالا خواهم نوشت.مرسی که هستین.

۴ لایک

آخه عزیز من تو چرا باید اینقد بلا سرت بیاد.. آوا جان یکم بیشتر از قبل مراقب خودتو و سلامتیت باش. زیاد از خودت کار نکش دخترم:*

ممم چی بگم والا...گاهی وقتا واقعا فکر میکنم که مواظب خودم نیستم....

چشم سعیمو میکنم گلم.

۱۸ مهر ۱۳:۵۵ بانوی آذر
سلام عزیزم
خوووبی؟؟؟؟؟؟
خیلی وقته بخاطر مشکلات روحی و شخصی نتونستم نظر بذارم و چون رمز پست هاتو هم یادم رفته نمی تونم هرروز مثه همه این سالها بخونم
البته رمز پست تو لپ تاپ هست میام میخونم اما چون یادم رفته توگوشیم ندارمت دیگه
ایشالا دستت خوب شده باشه
ازین دردهای یهویی منم زیاد دارم
در جوانی پیر شدیم خخخخ

سلام عزیزدلم...خوبی؟

بلا دور باشه عزیزم....امیدوارم الان خوب باشه....
آخیی عزیزم اگر دوست داری یه عدد شش رقمی بگو که من همینجا کم و زیادش کنم و رمزو بدم بهت.
مرسی عزیزم.دست دردم خیلی شدید بود اما خداروشکر الان بهتر شده....
وویی اره این همه درد برای سن جوونی واقعا زیاده...

۱۹ مهر ۱۰:۱۴ نغمه های دلتنگی
سلام عزیزم. 
میخوام بگم میخونمت اما حسابی درگیرم.
با غمت غمگین میشم و با شادیهات شاد آوای عزیز😘😘😘مواظب خودت باش اینقدر بلا سر خودت نیار.
یه چیزی بگم ناراحت نشی.
اما خوندن اون پست که میثم دوستش حسن و ... آورد خونتون خیلی حس بدی بهم دست داد.ناراحت شدم.
کاش حداقل بدون حضور تو این کارو میکرد.
اینکه مواد کشیدن و مواد خریدن پیش چشم تو اینقدر واسش عادی شده خیلی بده.
کاش حداقل حرمت تورو و دل تو رو نگه میداشت😔😔😔
کاش یه روزی به خودش بیاد و به جوانی تو و خودش رحم کنه.
تا کی آخه 😔😔😔
بخدا میبینم تو با تمام این مشکلات هنوز با عشق و انگیزه زندگی میکنی با میثم دلم میسوزه 

سلام عزیزم خوبی؟
فدای تو گلم مرسی که هستی و میخونی....لطف داری..

ممم آره منم یه حس بدی بهم دست داد اون روز..
اما خوب آدمی که اعتیاد داره گاهی وقتا مجبوره دیگه...اون روز برای این که بتونه ماشینش رو ببره درست کنه مجبور بود که به دوستش بگه بیاد مواد بیاره و ...
اووف ...کاشکی ایم کابوس تموم میشد و این مواد لعنتی از زندگیمون برای همیشه میرفت بیرون....

۱۹ مهر ۱۱:۲۰ نغمه های دلتنگی
به نظرم اینجور وقتا از خونه بزن بیرون. 
یه کتاب بردار و برو یه جای دنج پیدا کن و بخون. 
تو خونه نمون همانطور که خودت میگی اعتباد دارن. میثم که هیچی اما اون دو نفر غریبن هزار کار ازشون بر میاد اگه تو حال خودشون نباشن چی میشه 😔
وقتی ببینه تو از خونه می ری بیرون و اذیت میشی شاید دیگه تکرار نکنه. 
ناراحت نشی آوا.
من دوستت دارم نگرانتم بخدا اما اصلا درک نمیکنم اینقدر راحت داری با این کارا میثم کنار میای و اونم هر روز بیشتر میتازه.
بابات بعداین همه سال تونست ترک کنه چرا میثم نمیتونه 😥

سلام عزیزم...

خوبی؟
ممم خوب متاسفانه پیشنهادت عملی نیست..
چون اولا محیط زندگیمون جوری نیست که من بخوام با یه کتاب از خونه بیرون بزنم و برم قدم بزنم...
دوما خوب میثم نمیذاره دیگه....
چی بگم والا...
اما خوب اونجورام که تو میگی وضع بد نیست که مثلا کسی تو خونه ی ما بخواد از حال خودش خارج بشه و ...دیگه مثل کتابا نیس دختر.میثمم بی غیرت نیست که...
ممم نه ناراحت نشدم اما باور کن اعتیاد اصلا اونجوری که تو فیلما و کتابا هست نیست....
در این که میشه اعتیادو ترک کرد شکی نیست اما بابام ترکشو شکست متاسفانه.

۱۶ دی ۰۱:۵۳ ستایش
سلام آوا جانم ، ستایشم ، اصلا نمیدونم منو یادته یا نه ، تا چند ماه بعد از کوچت به بیان همراهت بودم و کمتر کامنت میذاشتم تا جایی که حال روحیم بشدت خراب شد و بی معرفتی کردمو دیگه نیومدم ، یعنی حالی نداشتم...راستشو بخوای چند باری هم بعدش اومدم اما رمز عوض شده بود و منم به در بسته خوردم ، دیگه روم نمیشد ازت بخوام ، از طرفی همه پستات رمزی شده بود و من نمیدونستم کجا باید کامنت بذارم ، تاکه دیدم بی فایدست ، اما الان یهویی خیلی عجیب یادت افتادم دختر مهربون و زیرو روو کردم بلاگتو تا یه پست پیدا کردم بتونم بنویسم، خوبی آوا جانم؟! اصل حالت چطوره؟! زندگی چطور پیش میره؟! 
یاد اون روزا بخیر که صبح بعد از رفتن اقا میثم پست میذاشتی و منم هرروز مشتاقتنه میخوندمت ، حیف شد وبلاگ ندارم که ازت رمز بخوام ، فقط میتونم برات دعا کنم که انشالله زندگیت با اقا میثم همچنان عاشقانه و پر از احساس خوب باشه ، و عاقبت بخیر بشی اوای عزیزم... مواظب مهربونیات و احساس قشنگت باش 

سلام ستایش جان خوبی عزیزم؟

بله عزیزم یادم میاد..
نه بابا چه بی معرفتی دختر..این حرفا چیه؟میدونی که من هیچ وقت از مخاطبام انتظار کامنت ندارم..اما خوب وقتی هم کامنت میذارین خوشحال میشم و ذوق میکنم که میتونم باهاتون در ارتباط باشم دیگه.
ا الان رمز نداری ینی؟؟؟خوب نیستم ستایش جان...زندگی به شدت سخت گرفته بهم....با خیلی افکار منفی دست و پنجه نرم میکنم...
اوخییی هنوزم صبحا پست میذارم البته....
مرسی که برام دعا میکنی گلم.
راستی اگر رمز میخوای توی همین پست یه عدد شش رقمی انتخاب کن و بفرست.
من اون عدد رو زیر کامنت خودتت کم و زیادش میکنم و رمزو بهت میدم.خوبه؟؟

۲۱ دی ۱۳:۱۷ ستایش
سلام مجدد آوا جان! خیلی خوشحال شدم از اینکه هم منو یادت میاد هم انقدر با معرفتی که دو بار توو جوابت به رمز اشاره کردی ، خدا خوشحالت کنه :) 
متاسفم بابت دو پست اخیرت به نظر آشفته میای ، اما من از تو صبوری و قناعت و مدیریت زندگی و خیلی چیزا یاد گرفتم پس در اون حد نیستم بخوام با حرف هام آرومت کنم که شاید نشه و ممکنه کلافت کنم با حرف های کلیشه ای و تکراری ، اما بازم از ته دلم آرزوی روزهای بهترو قشنگترو معجزه واس زندگیت میخوام ، انشالله...
ببخشید بابت پر حرفیام 
بازم ممنونم عزیزدلم 
و اون عدد شش رقمی 
 999999

سلام ستایش جانم خوبی عزیزم؟

فدات شم معلومه گلم من همه ی دوستامو یادم میمونه....
لطف داری عزیزم شرمنده م میکنی
منم برات بهترین هارو آرزو میکنم...
من الان این عدد رو کم و زیاد میکنم و رمزو میدم.
از رقم اول چهارتا کم کن.
از رقم دوم چهارتا کم کن.
از رقم سوم چهارتا کم کن.
از رقم چهارم هفت تا کم کن.
از رقم پنجم شش تا کم کن.
از رقم ششم شش تا کم کن.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی
کفش هایم را بپوش و در راه من قدم بزن
از خیابان ها،کوهها و دشت هایی گذر کن که من کردم
اشک هایی را بریز که من ریختم
دردها و خوشی های من را تجربه کن
سالهایی را بگذران که من گذراندم...
روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم
دوباره و دوباره برپاخیز و مجددا در همان راه سخت قدم بزن
همانطور که من انجام دادم...
بعد،آن زمان میتوانی در مورد من قضاوت کنی
آخرین مطالب
یه خوابی تو بیداری...یه حس خودازاری... رفیقی و نارفیق...مثل سیگاری...
همینقدر خسته و تنها...بدون حتی دلداری...مسیرو با خودم بردم یه جا که پا نمیذاری...
نمیدونه کسی چه سخته موندن...مث برگ روی شاخه ی تکیده ...
ولی هیچکی نمیفهمه چه رازا پشت این اشکاست ...
باز پای عشق تو وسط هست...همیشه حرفی ازت هست...
اولین پست سال ۱۴۰۳...روزانه نویسی عیدانه...
آخرین پست سال ۱۴۰۲...امید من دوباره ته کشیده...
شلوغی شب عید و بالاخره خرید نصفه نیمه ی من!
پایان خونه تکونی و حال و هوای دم عید...
روزانه نویسی و چند کلام دردودل...
آرشیو مطالب
فروردين ۱۴۰۳ ( ۶ )
اسفند ۱۴۰۲ ( ۱۱ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۱۳ )
دی ۱۴۰۲ ( ۱۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۱۵ )
آبان ۱۴۰۲ ( ۱۴ )
مهر ۱۴۰۲ ( ۱۲ )
شهریور ۱۴۰۲ ( ۱۱ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱۲ )
تیر ۱۴۰۲ ( ۱۲ )
خرداد ۱۴۰۲ ( ۷ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۴ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۹ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۱۱ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱۳ )
آذر ۱۴۰۱ ( ۱۱ )
آبان ۱۴۰۱ ( ۱۵ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۶ )
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۹ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۱۳ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۵ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۹ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱۰ )
دی ۱۴۰۰ ( ۱۱ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۹ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۱۲ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۱۳ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱۲ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۱۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۵ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۱۰ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۱۲ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۵ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱۲ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۵ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱۲ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۱۳ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۱۴ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۱۳ )
دی ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱۳ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
دی ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۱۸ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۱۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۱۱ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۵ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۵ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۷ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۱۷ )
دی ۱۳۹۴ ( ۱۴ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۱۶ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۱۴ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۱۳ )
پیوند ها
ساخت وبلاگ جدید در blog.ir
نرم افزار مهاجرت به blog.ir
وبلاگ رسمی شرکت بیان
صندوق بیان
پیوندهای روزانه
پاسخ به سوالات وبلاگ نویسان
آخرین وبلاگ های به روز شده
زندگی به سبک بیان!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان