سلام دوستای گلم..
دنبال خونه هستیم و امروزم بابام اومده که بریم بگردیم...
ار طرفی هم مامان منیر و باباجون از شمال اومدن خونه ی مامانم و من هنوز ندیدمشون..
دلم داره برای دیدن چشمای خوشرنگ باباجونم پر میزنه..
خلاصه که یه جورایی همه چیز یکمی پیچیده تو هم.
قرار بود امروز پست بذارم که دیگه بابا زود رسید و نشد...
خلاصه یه چند روزی کمرنگ بودم نگرانم نشین عزیزان.
روز همگی بخیرو خوشی.
۲۷ تیر ۹۵