دوستای قشنگم
عزیزای دلم
صبح بخیر...
به حدی حالم بده که نمیتونم پست بنویسم...
نگرانم نشین...صبح یه داستانایی داشتیم.. دعوا نکردیم اما خب میثم نتونست به موقع بره سرکار و بعد از ماجرایی تازه نیم ساعته که رفته...
ظهر هم قراره بابام بیاد خونه مون...
منم انقدر گریه کردم که چشمام باز نمیشه....
از طرفی دیشبو کلا نخوابیدم و الان تو مرحله ی غش کردنم....
از طرفی غذا روگازه و باید ناهار بپزم...
خلاصه که انقدر اوضاعم داغونه که فقط اومدم خبر بدم الان نمیتونم پست بنویسم...
اما انقدر حرف دارم انقدر حرف دارم...
سعی میکنم تا شب پست بنویسم...حتی اگر شده تیکه تیکه بنویسم اما تا شب کاملش میکنم....
برام دعا کنین دوست جونا...لطفا خیلی برام دعا کنین...
۲ مرداد ۰۰